<$BlogRSDUrl$>



online-->

تا حالا شنیده بودم همه میگند فلانی دشمن ماست!!!هیچ وقت نشنیده بودم کسی بگه من دشمن فلانی هستم!!!

از این جمله چی برداشت میشه؟





...
میگند اگه مغز فعالیت پیچیده فکری داشته باشه احتمال ابتلا به آلزایمر کم میشه! من دیشب کلی به مغزم فشار آوردم تا بتونم معنی همه کلمه ها و جمله های نامه جدید سروش رو بفهمم و کلی امیدوارم شدم شاید یکم به آلزایمر نگرفتنم کمک کرده باشه.چه میکنه این جناب سروش.هر نامه و مقاله اش عین یک کتاب درس میمونه.
من همیشه به نیروی برتر یا همون خدای خودمون اعتقاد داشتم و دارم و هر چی بیشتر زندگی میکنم ایمانم بیشتر میشه.بارها شک کردم .خیلی وقتها هم دلسرد شدم از بودن نیروی عظیمتر. اماهر چی بیشتر زندگی کردم به بودن خدا بیشتر ایمان آوردم.از عهده ام خارجه که خداو ایمانمو بهش با جملات تعریف کنم.یه چیزی متفاوت با هر فلسفه ای یه که تا حالا شناختم.شاید هم با همه فلسفه های الهی بشه تعریفش کرد اما من بلد نیستم.
ولی همیشه به عنوان مسلمان زاده یا شیعه زاده (هنوز نمیدونم چقدر مسلمون یا شیعه هستم) دوست داشتم بیشتر در مورد این مباحث بدونم.زیاد کتاب و مطلب خوندم اما هیچ منطقی ،چه موافق چه مخالف با باورهای تعلیمی، رو به اندازه استدلاهای سروش محکم و قاطع و معقول ندیدم.
خوشم میاد از این تفکر روشنفکری دینی جناب سروش.
**********
چه خبر خوبی یعنی واقعا تصمیم دارند آزادشون کنند؟کسی میدونه چرا فعالیت سیاسی تو دانشگاه های ژاپن ممنوعه؟
**********
این و این عکسها رو دیدید . واقعا چی کار میشه کرد غیر ازافسوس خوردن؟
کی میتونه روی خوش زندگی رو به اینها و خونواده هاشون یا بقیه بازمونده های جنگ ، دوباره نشون بده؟
لعنت به صدام که جنگ رو شروع کرد و نفرین به همه کسایی که به هر دلیلی جنگ رو ادامه دادند وقتی میشد تمومش کنند.
*********
تصمیم دارم بعضی وقتها که در هم و بر هم مینویسم تیتر برای نوشته هام نزنم. اشکالی که نداره؟



یه آدم دیگه...
بعضی از آدمها خودشون رو گم میکنند.من خودمو توسن پونزده -شونزده سالگی گم کردم.الان اون چیزی نیستم که اون موقع بودم.
منظورم تغییرات رفتاری یا اخلاقی نیست.از این جور تغییرها همه دارند.من هم داشتم .خیلی زیاد.خیلی چیزها به مرور زمان تو من عوض شده.مثلا دیگه اون آدم جوشی و عصبی ده سال پیش نیستم.خیلی دیرتر عصبانی میشم.خیلی وقته که دیگه اونجوری نیستم.خیلی بیخیالتر شدم نسبت به همه چیز زندگی.حتی الان هم که باید اندازه همه دنیا از شرایط متزلزل زندگیم نگران باشم اونقدر ها تشویش ندارم.دیدم به زندگی مثبت تر شده.
منظورم از تغییر اینه که انگار یه آدم دیگه شدم.نمیدونم آدمهای دیگه هم مثل من هستند یعنی از وقتی به دنیا میاند تا وقتی میمیرند یه آدم میمونند یا اینکه سر پیچهای زندگی یه آدم دیگه میشند.
بعضی ها عوض میشند اما نمیدونند کی و کجا.اما من دقیقا میدونم کی یه آدم دیگه شدم.من از وقتی پدرم رو از دست دادم یه آدم دیگه شدم.شاید سنی که این اتفاق برام افتاد زمانی بود که شخصیتم شکل میگرفت و باعث شد من یه آدم دیگه بشم.شاید اگه کوچیکتر یا بزرگتر بودم انقدر تاثیر گذار نبود.
موفقیت ها ،شکستها ،مرگ عزیزان،مهاجرت،جدا شدن والدین یا هزار اتفاق بد و خوب دیگه باعث تغییر تو روحیات و رفتارها یا باورهای آدمها میشه.اما اینکه کی این اتفاقات ممکنه بیفته تاثیر متفاوت داره.
شاید تعبیر گم کردن درست نباشه اما مطمینم من اون آدمی نیستم که اگه شرایط زندگیم تو اون سن عوض نمیشد ،میشدم.
تو همه این سالها سعی کردم باز همون آدم بشم یا همون آدمی که اون موقع دلم میخواست، بشم.اما هیچ وقت نتونستم.بدتر یا بهتر بودنش رو نمیدونم اما دلم خیلی وقتها برای اون بی تایی که میتونستم باشم تنگ میشه.
این خصوصی ترین حرف دلمه که دارم اینجا مینویسم.دلم میخواست پدرم زنده میموند یا حداقل تو زمان دیگه ای این اتفاق می افتاد( بی انصافی نیست که اینطور فکر میکنم؟)، که اون شخصیتم به اندازه کافی رشد میکرد و انقدر متزلزل نبود تا با از دست دادن پشتیبانی پدرم نیمه کاره بمونه.میگم نیمه کاره چون هنوز یه چیزهایی ازش برام باقی مونده.



و من هم از همین کودکان بودم که هر سال این روز که میرسه یاد اولین روز مدرسه و شروع جنگ و روزهای کودکیمون که پررنگ ترین خاطره اش صدا آژیر قرمز و سفیده، حتی این سر دنیا هم فراموش شدنی نیست.

از جنگ متنفرم حتی اگر به بهانه آزادسازی همه مردم دنیا باشه.

منبع نوشته روز




شوهر خاله خارجی...
شوهر خاله آمریکایی من هیچ علاقه ای به یاد گیری زبان نداره.با وجود اینکه یه چند سالی دانشجوی معماری تو ایتالیا بوده حتی نمیتونه یه جمله ایتالیایی بگه
با اینکه شش - هفت سالی از ازدواجشون می گذره اما تقریبن هیچی از فارسی حرف زدن متوجه نمیشه.
اما انقدر مهربونه که یه چند تا جمله فارسی و کلمه یاد گرفته تا باهاش با مامان بزرگم که اصلا انگلیسی نمیدونه حرف بزنه:
دوستت دارم
بوس بده
قورمه سبزی
تولد مبارک
زرشک پلو
ترشی
مامان بزرگم هم چند تا کلمه بلده که همون ها رو تو هر بار مکالمه بهش میگه.
جالبه که هر دفعه هم به ایران زنگ میزنند اصرار داره که با مامان بزرگم حرف بزنه و ابراز محبت کنه.
این شوهر خاله من یه کاتولیک خیلی خیلی مذهبیه .از اونهایی که هر یکشنبه باید کلیسا بره.از نصیحتهایی که به من میکرد اینه که هر وقت میتونی و هر چه بیشتر به دیگران با هاگ کردن نشون بده که چقدر دوستشون داری !!!
مامان تعریف میکرد پارسال که رفته بودند ایران به هر کی میرسید میخواست بغلشون کنه .قیافه مردها و واکنشهای زنها وقتی هاگشون میکرده دیدنی بود.این وسط خاله ام بعضی ها رو که دیگه خیلی مذهبی بودند نذاشته بود بغل کنه و الا ایمانشون به باد رفته بود.
*********
********
فیلم Phantom of the operaرو دیدم .
آهنگهاش بی نظیر بود .صحنه پردازی و لباسهاش خیلی طراحی زیبایی داشت .

سناریو فیلم (با وجود قدیمی بودنش)هم انقدر خوب بود که با وجود صحنه های طولانی من تا دو صبح بیدار بمونم و فیلم رو تا آخر ببینم اما انقدر جذاب نبود که آدم بی حوصله ای مثل شوشو رو بیشتر از بیست دقیقه تشویق به دیدن بکنه.
بازی ها یکم یخ بود و یه جورایی بازیگرهاش نمیتونسنتد هم بازی کنند هم ادای آواز خوندن رو در بیارند.نمیدونم شاید چون من توقع داشتم یه چیزی شبیه مولن روژ باشه اما این فیلم خیلی ضعیف تر بود.
یه سری از عکسهای فیلم رو میتونید اینجا ببینید.
یک پزشک تو وبلاگ قدیمیش این مطلب رو در مورد این فیلم نوشته بود و لینک آهنگش رو هم گذاشته.اگه دوشت داشتید یه نگاهی بندازید.



از افاضات سن سی من ...
در حالی که داره به یه پروفسور دیگه منو معرفی میکنه و میگه ایرانی هستم: ببینم راستی تو میدونی چطور میشه تابعیت ایرانی گرفت؟
من در حالی که چشمام چهار تا شده:نه استاد برای چی؟
سن سی:دارم به این دوستم میگم که میدونید تو ایران مردها میتونند هر چی خواستند زن بگیرند و هیچ اتفاقی هم نمیافته.بد نیست آدم تابعیت ایران رو داشته باشه!!!
من در حالی که کاردم بزنی خونم در نمیاد:نه خیر من نمیدونم .اما میدونم خیلی از زنهای ایرانی در حال حاضر دارند تلاش میکنند که این قوانین رو عوض کنند.امیدوارم تا شما بخواهید این کار رو بکنید همه چیز تغییر کرده باشه.
**********
یک نکته...
من در حالی که دارم برای دوستان ژاپنیم پز میدم و عکسهایی که از دختر و پسرهای ایرانی تو اینترنت پیدا کردم رو بهشون نشون میدم:ببنید تو ایران همه تیپ آدمی پیدا میشه و همه با چادر یا به شکل خیلی مذهبی نیستند .بعضی ها هم فقط به خاطر قانون خارج از خونه ها حجاب دارند و پسرها هم خیلی امروزی لباس میپوشند.
یکی از دوستهای ژاپنیم:میدونی دختر هاتون خوبند. اما یه چیزی... شما تو ایران گی زیاد دارید؟تیپ پسرهاتون خیلی شبیه گی هاست!!!
ببخشید شرمنده همه آقایون غیرگی.باور کنید عین حرفهای یکی از این ژاپنی ها رو نوشتم.تقصیر این بدبخت ها نیست .من هم الان که چند سالی هست دارم اینجا زندگی میکنم کم کم عکسهایی که از دخترو پسرهای ایرانی میبینم به نظرم عجیب میاد.بی تعارف دختر ها بیشتر شبیه برزیلی هایی که اینجا میبینم ، شدند و پسرها هم مثل همجنس بازهای اروپایی لباس میپوشند.
باور کنید قضاوت نمیکنم و کلا اعتقاد دارم هر کس هر جور که دوست داره باید لباس بپوشه و زندگی کنه و اینجوری لباس پوشیدن هم که نوشتم اصلا به معنی حکم دادن برای کسی نیست
.اما تقلید کورکورانه از مدهایی که مبلغ هاش هم برنامه های تلویزیونی لوس آنجلسی و آوازه خون های سیاه پوست آمریکایی هستند همین میشه که آدم خودش هم نمیفهمه داره چی به سرخودش و سرو وضعش میاره.شاید تو سن تین ایجری نشه از کسی خرده گرفت چون اون سن ها خیلی آدم تو باغ نیست و تو عالم هپروت سیر میکنه؛ اما یکم سن آدم که بالاتر میره و عقلش بیشتر میرسه باید به لباس پوشیدن خودشون بیشتر دقت کنه دیگه.



بادباک باز...

این کتاب یکی از بهترین کتابهایی بود که تا حالا خوندم.در تعریف کتاب فقط همینو بگم که اگه کتاب رو دستتون بگیرید دیگه تا تموش نکنید نمیتونید کنارش بذارید.

(شوشو ساعت یازده شب شروع کرد به خوندن، من هشت صبح که بیدار شدم دیدم داره صفحه های آخر رو میخونه تا بعدش بخوابه!!!)

فقط جذابیت نوشته ها نیست. متن کتاب یه چیزی فراتر از یه قصه است.غیر از آگاهی که در مورد وضعیت افغانستان تو سی-چهل سال اخیر میده؛ فراموش شدن برادری ها و تعصبات کور رو تو افغانی ها که یکی از علل تسلط طالبان و شوروی برای چند سال و به دنبالش نابودی کشورشون میشه رو انقدر زیبا ولی تلخ نشون میده که تا چند وقت نمیتونید از فکر کتاب و مرم افغانستان بیرون برید.همه کتاب پر از تمثیله.اکثر اتفاقات کتاب و شخصیتها یه جور از روی واقعیتهای موجود افغانستان شبیه سازی شدند.

البته من ترجمه فارسی کتاب رو خوندم اما عکسی که بالا گذاشتم مربوط به متن انگلیسی کتابه چون نتونستم عکس پشت جلد فارسیش رو پیدا کنم.از حق نگذریم ترجمه فارسی کتاب هم عالیه.

چند تا تیکه رو که خیلی خوشم اومد اینجا میذارم شاید اونهایی که هنوز کتاب رو نخوندند ترغیب شدند کتاب رو بخرند.

"...نزدیک بود از دهانم بپرد اودوست من نیست!خدمتکارم است!واقعا چنین فکری به ذهنم رسیده بود.نه. معلوم است که نه با حسن خوب تا میکردم ،مثل یک دوست،حتی بهتر از آن مثل یک برادر .اما اگر اینطور بود پس چرا وقتی رفقای بابا با بچه هایشان میآمدند منزل ما ، من هیچوقت حسن را توی بازی ها راه نمی دادم چرا وقتی کس دیگری دور و برم نبود با حسن بازی میکردم؟..."

"...ثریا بود که باید سوزش آن زهر را تاب می آورد نه من.از تبعیض بین زن ومرد در میان افغانی ها که به نفع ما مرد ها بودکاملا آگاه بودم. نمیگفتند دیدی مرده داشت با زنه حرف میزد؟بلکه میگفتند وای وای !دیدی زنه مرده را ول نمی کرد؟چه چشم سفید!..."

"...فقط یک لبخند و بس.هیچ چیز را درست نمیکرد.اصلا هیچ چیز را درست نکرد.فقط یک لبخند بود. یک چیز ناچیز.برگی از یک درختزار که با پرواز پرنده ای هراسان تکان میخورد.ولی میپذیرمش. با آغوش باز.چون بهار که میرسد،دانه های برف یکی یکی آب میشوند و شاید من شاهد آب شدن اولین دانه بودم..."


پ .ن :عکس جلد کتاب رو به فارسی پیدا کردم.


یک نوشته از بی بی سی در مورد فروش کتاب در ایران و باز یه نقد قدیمی تر وقتی این کتاب پرفروشترین کتاب سال شد.




پرچونگی...
چند شب پیش از ساعت یازده و بیست دقیقه تا دوازده، شوشو یه برگه کاغذ دستش بود که چهار تا چیز از توش بخونه اما من یک ریز حرف زدم و نذاشتم بدبخت یه کلمه هم تو مغزش بره.البته این فقط یه شیفت سخنرانی روزانه ام بود.
از مشکلات داشتن یه زن پرچونه که هیچ هم صحبتی هم دور و برش نیست یکیش همینه که بیچاره میشید از شنیدن حرفها و تحلیلهای تکراری .



کتابخوانی در ژاپن...
یکی از بهترین شانس هایی که وقتی وبلاگ خون باشی برات وجود داره اینه که میتونی نظرات افراد معمولی مثل خودت رو در مورد کتاب ،فیلم ،موسیقی یا تاتر بدونی.منظورم از آدمهای معمولی کسانی هست که مثل خودم منتقد یا کارشناس مسایل ادبی یا فرهنگی نیستند و دیدشون فقط دید مصرف کننده است.
وقتی ایران بودم مثل خیلی های دیگه هر وقت کتابهای خوندنیم تموم میشد یه سر میرفتم انقلاب یا شهر کتاب برج آرین(یادش بخیر دلم برای این یکی هم تنگ شده بود و نمیدونستم)، و با یه چرخ زدن میتونستم هر کتابی رو که برام جالب میومد بخرم.اما از وقتی اومدم اینجا چون از بازار کتاب ایران دورم بهترین منبع برای پیدا کردن کتاب ،خوندن وبلاگهای ایرانی ها و بعضی وقتها هم بخش فرهنگ وهنر سایت بی بی سی فارسیه.
حالا اینا رو نوشتم که بگم نوشته یا نقدهای کسانی که تو ایران هستند خیلی برام مفید بوده.
زحمت خرید و پستش هم که هیمشه گردن مامان خوبمه.
این مدت انقدر کتاب اینجا جمع کردیم که من موندم وقتی بخواهیم از اینجا بریم باهاشون چی کار کنم.نه دلم میاد بریزمشون دور.گذشته از این که کلی پول خرید و پست بالاشون رفته ، کلا من دلم نمیاد کتاب رو دور بریزم (از روی درختی که این کتاب ازش درست شده و روی نویسنده اش خجالت میکشم!!!!).همین که اگه بخوام با خودم ببرمشون بیشتر از پول کتاب باید هزینه کنم.هیچ ایرانی هم دور و برمون نیست که بدیمشون بهش .حالا تا اون موقع باید یه فکری بکنم.
اصلا اومدم از کتابهایی که تازگی ها خوندم بنویسم ، انقدر تو مقدمه روده درازی کردم که خودش شد یه پست.حالا تو نوشته های بعدیم ازشون مینویسم.البته هنوز حرفهام مونده ها.
**********
من دلم دل وجیگر با نون تافتون و نارنج میخواد.الان دوسال مثل دیوونه ها هوس کردم برم یه جگرکی و یه دل سیر بخورم.چی کار کنم؟
**********
چند تا فیلم پیشنهادی...
Monster(هیولا).
برای این فیلم دو سال پیش چارلیز ترون جایزه بهترین بازیگر زن رو گرفت که واقعا حقش بود.بعد از دیدن فیلم نفس آدم بند میاد .فیلم بر اساس داستان واقعیه و خیلی خوب زوال خلق و خوی انسانی در اثر اتفاقاتی که برای یه نفر ممکنه پیش بیاد رو نشون میده.با دیدن این فیلم بیشتر مطمین شدم که مجازات اعدام برای هیچ انسانی جایز نیست چون امکان نداره کسی بدون دلیل به انحراف کشیده بشه.
امیدوارم تلویزیون ایران به صورت ناقص و تحریف شده نشونش نده.اگر هم داد بهتره که همون نسخه سانسور نشده و به زبان اصلیش رو ببینید.

فقط من دلم سوخت چارلیز ترون به اون خوشگلی و خوش هیکلی رو انقدر زشت و بد قواره کرده بودنش.

یه فیلم دیگه هم که دیدم و خیلی خوشم اومد The day after tomorrow بود .
بعد از مدتها از ساخت فیلمهایی که در مورد پایان حیات در زمین ساخته میشه ،این اولین فیلمی بود که مبنای علمی داشت .اگه قبول داشته باشید رویه گرم شدن زمین خیلی جدی و مشکلساز داره میشه،فیلم خیلی هولناک نشون میده چه بلایی ممکنه در آخر سرمون بیاد.

این یکی رو اگه تلویزیون ایران نشون داد ببینید چون چیزی برای سانسور کردن نداره و احتمالا بدون تحریف نشونش میدند.

کلی هم فیلمهایی دیدم که فقط به درد سرگرمی میخورند.مثلBridged jones diary.Oceans 12.

خواهش میکنم اگه این فیلم ها رو دیدید تو ذوق من نزنید و نگید این چرا از مرحله عقبه.اینجا سینما رفتن خیلی گرونه و ما مجبوریم همه فیلمها رو وقتی تو ویدیو کلوپ ها میاد ببینیم اینه که بعضی وقتها یکم تاخیر فاز داریم .

**********

خدا نکنه من رو دنده حرف زدن باشم والا ول کن نیستم.پست امروز هم نمونه اش!!!!!




سیمای ضد زن...
چند روز پیش مامان میگفت با گوشهای خودش از اخبار شبکه سه این جملات رو شنیده:
"علت نامگذاری طوفانها به نام خانومها، مثل طوفان کاترینا در آمریکا و نامی در ژاپن، خروشان بودن خانومها و تشابه اخلاقشون به طوفانه!!!!!"
عجب سیمای خوبی داریم ما. به هر طریقی که بتونه گند میزنه به خانومها .
آخه اخبار رسمی تلویزیون جای این جور شر و ور گویی هاست؟
**********
راستی چقدر این خورشید خانوم خوش خبر بود. انقدر ذوق کردم از شنیدن خبر جمع شدن پول که حد نداره.دست سایت زنان ایران،موسسه راه توانمند زیستن، صنم ، نازلی و همه اونهایی که کمک کردند و خودمون (منظور بلاگرهای عزیزه) درد نکنه.
این هم خبرش تو سایت زنان.



مصاحبه بهزاد نبوی و مقاله شیرین عبادی...
این مصاحبه رو خوندید؟بهزاد نبوی از چهره های شناخته شده اصلاح طلبهاست.من به عنوان کسی که دو بار به خاتمی رای دادم و یکبار هم تو انتخابات مجلس ششم به اصلاح طلبها از جمله ایشون، ادعا دارم که این جوابهای نبوی من رو قانع نکرد.
با دقت که نگاه کنی میفهمید چرا مردم امیدشون رو به این گروه از دست دادند.اگر قرار بود معین رییس جمهور بشه و با همین شیوه فکری بخواد کاری کنه معلومه که باز هم اوضاع تغییری نمیکرد.
یک نمونه رو بخونید :
"امامصدق همواره موانعي را که بر سر راهش قرار مي گرفت به طور مستقيم با مردم در جريان مي گذاشت، در حالیکه اصلاح طلبان اين طور نبودند. هرگز به طور شفاف موانع را اعلام نکردند.
يکي از برچسب هايي که به ما زده مي شود، اصلاح طلب حکومتي است که اصلا لفظ غلطي است.اصلاح طلب در همه جاي دنيا حکومتي است. چون اصلاح طلب مي خواهد نظامي را اصلاح کند. اين اصلاح از درون است. اصلاح از بيرون يعني دگرگوني. با اين برچسب اصلاح طلبان نمي توانند حرکتي کنند که اصل حکومت و نظام را بفرستند روي هوا. رييس جمهور زماني مي تواند جلوي کاري را بگيرد که مي گيرد. اگر نتواند و هر روز بيايد در صدا و سيما اعلام کند اين نهاد، اين دستگاه اين کار را انجام داده که چيزي از نظام باقي نمي ماند."
درسته که رییس جمهور فعلی خیلی با نیازهای اکثر جامعه فاصله داره و درسته که به قول یک سری دوستان خاتمی و احمدی نژاد خیلی با هم فرق دارند.اما وقتی توقعی که از خاتمی و اطلاح طلبها میرفت ( با توجه به ادعاهای خودشون) برآورده نشد و تازه علتهایی هم که برای عدم موفقیتشون میارند اینهایی باشه که تو این مصاحبه گفته شده، باید به مردم حق داد که دیگه نتونند به این گروه اعتماد کنند.
*********
از روز نوشتم گقتم یه گریزی بزنم به مقاله شیرین عبادی.نمیدونم کسانی که تو خارج از ایران زندگی میکنند چقدر این موضوع رو درک کردند یا باهاش برخورد داشتند.شاید تو کشورهایی که مهاجر پذیرند مثل کانادا از این برخورد ها ندیده باشید اما ماهایی که به تو کشورهای نظیر ژاپن به صورت مهمان زندگی میکنیم زیاد پیش میاد که باید برای کسانی که برخورد داریم از خودمون و مسلمون بودنمون و اینکه ما تروریست نیستیم توضیح بدیم. و این اصلن احساس خوبی به آدم نمیده که هر کاری که بخواهی بکنی و با هر کسی که روبرو میشی یه قضاوت از پیش تعیین شده در موردت وجود داره و تو باید خودت رو ثابت کنی.
*منبع مصاحبه و مقاله روز



منت گذاشتن این ژاپنی ها...
شما ها اگه یه نفر هر چند وقت یه بار منت سرتون بزاره که دارید از پول مالیاتی که میده بورسیه میگیرید و زندگی میکنید و اصلن نفس میکشید ؛چی کار میکنید؟ اگه هی برای هر چیزی یادتون بیاره که شما فلان مقدار پول میگیرید واین از سرتون زیاده و باید کمتر از اینها باشه چه حالی بهتون دست میده؟ فرض کنید تو غربت بدون هیچ دوست و آشنایی دارید زورتون رو مزنید که موانع رو از سر راه زندگی بردارید در حالی که تو کشور خودتون یه کار خوب و کلی دوست و آشنای خوب داشتید و زندگی خیلی خیلی شیرین تر از این وضعیتی بوده که الان توش هستید.بعد همه چیز رو ول کردید فقط و فقط چون باهاتون شرایط دیگه ای روطی کرده بودند . اونوقت بیایید همه سختی ها رو تحمل کنید یه دفعه به یه آدمی بربخورید که نه تنها هیچ قدمی براتون برنمیداره،بلکه هی بهتون بگه این پولی که میگیری رو یه وقت برمیداری میری کشورت و اونوقت این پول از جیب ماها میره.
خدا میدونه چند بار استاد من این مسایل رو به من یاد آوری کرده. تقریبن من حق ندارم راجع به هیچ چیزی درخواست بدم یا حتی سوال کنم حتی اگه کار برای تحقیقم باشه چون دارم از اینا پول میگیرم.
خیلی تحمل کردم و به روی خودم نیاوردم اما امروز دیگه بریدم.
نمیدونم مال اعصاب منه که ضعیف شده یا این آدم از حد خودش به در کرده.
چیزی که من از این ژاپنی ها شناختم اینه که اینها با همه ظاهر مودبی که دارند وقتی مسایل مالی در میون باشه به شکل خیلی زشتی خودشون رو نشون میدند.
**********
میگم من نبودم این مدت باز گیس و گیس کشی بوده تو وبلاگستان. به خدا خنده دار شده این دعواهای جمعمون.از اون خنده دار تر جوابهای منطقی یه سری به این دعواهای الکی.من میگم بهتر نیست به جای کار گروهی کردن هر کس سرش به وبلاگ خودش گرم باشه.میدونید دست خودمون نیست یه وقتهایی هم میخواهیم یه چیزی رو درستش کنیم یا یه کارهایی بکنیم اما نیمشه.حقیقتش اینه که بهمون کار گروهی،روحیه دسته جمعی زندگی کردن،انتقاد کردن بدون توهین و خیلی چیزهای دیگه رو یاد ندادند.توقع زیادی داریم از خودمون.






مرگ...
هیچ وقت آی دی کسی رو از روی مسنجرتون پاک کردید؟کسی که شاید تا دو هفته پیش باهاش از هر دری میتونستید ساعاتها حرف بزنید؟
هیچ وقت اولین دوستتون رو برای همیشه گم کردید؟هیچ وقت شده کسی که شبهای یک عمر رو تا صبح باهاش از رازهاتون حرف می زدید برای همیشه از دست بدید؟
من چقدر ساده بودم که فکر میکردم همه اینها مال قصه هاست.ففط تو اخبار میشه از حوادث خوند.
یک هفته است که یه عزیز رو از دست دادم .دوستم،رازدارم.یه دختر عین ماه.از اونهایی که هیچی کم ندارند.
باورم نمیشد تا امروز که اسمشو پاک کردم.
به خاطر حماقت یه نفر دیگه. به خاطر عدم ایمنی هیچ چیزی تو ایران.