<$BlogRSDUrl$>



online-->

باز هم گنجی...ا
این پست هم برای حمایت از گنجی و همه کسانی که به فکر آزادی ایران و ایرانیها هستند.ا

نامه‌ی سرگشاده به ارگان‌ها، مقامات و رسانه‌های بین‌المللی
اکبر گنجی قدیمی‌ترین روزنامه‌نگار ایرانی‌ست که به دلیل ابراز عقيده و دفاع از آزادی و حقوق حرفه‌ی روزنامه‌نگاری، زندانی است. وی به بهانه‌ی انتقاد از مقامات دولتی، به دستِ بالاترین مقامات قوه‌ی قضائیه‌ی جمهوری اسلامی، محكوم شده است و تا این لحظه بيش از ٦١ ماه است كه در زندان به‌سر می‌برد. او در طول اسارتش به انتشار "مانیفست جمهوری‌خواهی" -اثری که به قصد ارائه راه‌کار برای رسیدن به جامعه‌ی باز و دموکرات نگاشته شده است- و دعوت مردم به نافرمانی مدنی مبادرت ورزیده است و از همین‌رو به سختی مورد خشم و کینه‌ی حاکمان و مسئولان قضایی قرار گرفته است که از طریق سوء استفاده از قدرت قانونی، سعی در خاموش‌ساختن صدای وی دارند، به‌طوری که حتی دکتر ناصر زرافشان وکیل مدافع گنجی نیز هم‌اکنون در زندان به‌سر می‌برد. اكبر گنجی در اعتراض به برخورد ناعادلانه و غير قانونی با وی و عدم برخورداری از مرخصی استعلاجی، از ساعت ‌١٩ پنجشنبه ‌٢٩ ارديبهشت ‌٨٤ اعتصاب غذای نامحدودی را آغاز کرده است و این در حالی‌ست که وی به‌شدت بیمار است و نیاز مبرم به درمان‌های ویژه دارد. ما روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان ایرانی نگران سلامتی گنجی هستیم و به دلیل خودداری مسئولین قوه قضائیه از آزادی و درمان وی، خواهان اقدام فوری نهادهای حقوق بشری برای تحت فشار گذاشتن قوه‌ی قضائیه ایران، برای آزادی و درمان وی هستیم. تحت شرایط فعلی، مسئولیت جان اکبر گنجی با نهادهای بین‌المللی حقوق بشر و آزادیخواهان جهان است.
متن نامه به انگلیسی
Akbar Ganji is the longest-serving political prisoner in Iran’s journalistic community, jailed for expressing his opinion in defense of freedom and the professional rights of journalists. He was convicted by high-ranking judiciary officials in the Islamic Republic for criticizing government officials, and has so far spent more than sixty-one months in prison. Since his imprisonment, Ganji has published “The Republican Manifesto,” a work that outlines plans for achieving an open and democratic society, and has invited the people to engage in civil disobedience. These actions have brought him further wrath from the officials of the judiciary, who are abusing their legal powers to silence his voice, so much so that even his attorney, Dr. Nasser Zarafshan, has been sent to prison. At 7 PM on Thursday, May 19th 2005, Ganji went on an indefinite hunger strike to protest his unfair and illegal treatment, including the refusal to grant him medical leave. This is while he is severely ill and is in dire need of special medical attention. We Iranian journalists and bloggers are extremely concerned about Ganji’s health, and we call on human rights organizations to take immediate measures to pressure Iran’s judiciary to release and treat him. In the present circumstances, international human rights organizations and freedom-loving people all over the word are responsible for the protection of Akbar Ganji’s life.



دنیای عجیبیه ...ا
این سر دنیا هر چی هنرمندان لوده تر،بیمزه و پررو تر باشن یا عکسهای آنچنانیشون بیشتر تو مجله ها و تبلیعات چاپ شده باشه برنامه های تلویریونشون پر طرفدارتره و به طبع وضع مالیشون بهتر و محبوبیتشون بیشتره.حتی برای هر چه بیشتر لوده بودن تبلیغ هم میشه وتو مهمونی ها و برنامه های گروهی هرچی لوس تر باشی بیشتر مورد توجهی.ا
اون سر دنیا تو افعانستان یه مجری تلویزیونی به جرم اینکه یه برنامه موسیقی پخش میکنه و میتونه یکم مردم رو شاد کنه خونش حلال میشه و کشته میشه که مبادا این بی ناموسی ادامه پیدا کنه.ا
تفاوت تفکر و نگرش آدما از کجا تا به کجاست.ا



ایران من...ا
اینجا نشستم .با این همه چشم بادومیهای هم گروهی که انگار دنیاشون با من خیلی فرق داره.اینجا هزاران کیلومتر دورتر از ایرانم اما حتی نمیشه یک ساعت بگذره و من به این مرز پر گهر که دیگه گهری ازش نمونده فکر نکنم.بدون من هم ایران سر جاشه مردمش با دل خون یا بی توجه به تمام اتفاقات دورو برشون دارن به زندگیشون ادامه میدن اما من یه لحظه نمیتونم خودمو قانع کنم که کشورم و رو از یاد ببرم...ا
*********
خوندن این مطلب کلی خوشحالم کرد.دست شما درد نکنه آقای معین وآقای رییس جمهور



احوالات انتخاباتی و مرخصی یک روزه...ا
هی به خودم میگم دختر برو بشین سر درست برو به داد برنامه ات برس که این دماها رو درست حساب کنه اما انگار تا یه افاضاتی اینجا ننویسم نمیشه...ا
خب عصبانیت من تموم شد حقیقت اینه که من از اول هم دو به شک بودم برای اطمینان دوباره کردن به این نظام و آدمهاش اما خب از اونجایی که دلم میخواست همه چیز با یه روند معقول پیش بره و با اصلاحات تدریجی اما موثر دموکراسی در ایران نهادینه بشه اما با این نظام و بازیهاش انگار ما دلمون الکی خوشه.ا
دیشب بعد از اینکه از جریان تایید صلاحیت معین خبر دار شدم همون تحلیلی به ذهنم اومد که تو بی بی سی هم ازاحمد زیدآبادی نوشته و تقریبا همه دوستان وبلاگنویس هم تو وبلاگهاشون نوشتن بنابر این دلیلی نمیبینم که بخوام من هم همون حرفا رو تکرار کنم.فقط بگم که این حکومت با این کارهاش داره روز بروز به دشمنانش اضافه میشه حکومتی که یه موقعی ادعا میکرد میخوا دنیا رو قبضه کنه خیلی بده که حتی همفکرها و یاران قدیمیش هم دارن از دور و برش دور میشن.ا
این چند وقته با هر کدوم از دوستام وفامیل تو ایران حرف میزدم همه میگفتن که ما دیگه امکان نداره به هیچ کس از این حکومت رای بدیم.یکی حرف خوبی می زد .میگفت تا وقتی که هر رییس جمهور یا هر منتخبی باید روی این قانون اساسی قسم بخوره و التزام عملی به ولایت فقیه داشته باشه انتخاب کردنش حتی اگه خود خدا هم باشه غلطه.ا
امیدوارم معین به پایگاه مردمیش بیشتر از موندن تو قدرت فکر کنه.ا
********
من دیروز به خودم یه استراحت حسابی دادم و خیلی شیک نیومدم دانشگاه حتی زنگ هم نزدم خبر بدم که چرا نمیتونم بیام.بعد هم با شوشو رفتیم حسابی بدمینتن بازی کردیم بعدش هم خرید برای خونه و پختن یه غذای خوشمزه که سر صبر آماده بشه نه هول هولکی .هوا این روزها عالیه و گوش شیطون کر امسال از اون بارونهای خسته کننده هم خبری نیست.جای همه خالی خدا میدونه این شهر ما چقدر خوشگله .ا
********
میخواستم بقیه داستان رو بنویسم اما الان اصلا حوصله شو ندارم .خب چی کار کنم حوصله ام نمیاد
********
عکس معین رو هم از این پایین برمیدارم چون هدفم تبلیغ براش نبوده



عصبانیم به شدت...ا
معتقدم آدم وقتی عصبانیه نباید هیچی بگه یا هیچ کاری بکنه تا یکم آروم بشه.(برای همین نوشته ام رو اینجا پاک کردم)ا
الان عصبانیم اما یکم که بگذره افسرده و غمگین میشم.اول هفته با این خبر حالم گرفته شده اساسی
********
امروز دوم خرداد است.انقدر دلم گرفته و عصبانیم که نمیتونم هیچی در موردش بگم.چی فکر میکردیم چی شد
این نوشته ابراهیم نبوی دلم رو بیشتر خون کرد



یه قصه تلخ اما واقعی( قسمت اول)...ا
هم دختر عمه وهم دختر دایی مامانم بودو یار غارش از وقتیکه مامان یادش میاد.هم سن هم بودن و با هم بزرگ شده بودن .عمه و دایی تو خونه مادر بزرگ مادری زندگی میکردن و مامان اینا تو خونه پدر بزرگ پدری.هر روز همدیگرو میدیدن و با هم تو یه کلاس درس میخوندن. از اون دختر هایی بوده که نمونه شون کم پیدا میشه .مامان میگه" سیما" تو هر جمعی گل سر سبد بود .هم درسش و هم ورزشش از همه بهتر بودو انقدر خوشگل و خوش قد و بالا بود که هر جا بود همه به هم نشونش میدادن. تمام نمره هاش عالی بود و همیشه از چیزهایی برای مامان حرف میزده که با حرفای همسن و سالها خیلی فرق داشته.با وجود تمام اختلافات مادر و عمه مامان این دو تا دوست و همزبون هیچ وقت ارتباطشون قطع نشده تا وقتی که بابای من میره خواستگاری مامان و مامان من هم که همیشه عاشق ازدواج کردن بوده بله میگه و تا هیجده سالش میشه عروسی میکنه و میاد تهران .همون موقع سیما هم دانشگاه تهران رشته حقوق قبول میشه و میاد تهران و بدنبال این دو تا خوانواده ها هم مهاجرت میکنن تهران.مامان دیگه خیلی سیما رو نمیدیده چون اون همیشه درگیر شرکت تو انواع و اقسام جلسات سیاسی بوده.همراه خودش خواهرو برادر کوچیکترش رو که اونها هم دانشجوی دانشگاه تهران بودن ,حقوق و مهندسی برق، به جلسات بحث سیاسی و بعدشم مبارزات سیاسی میکشونه.تا اینکه درسش تموم میشه و بورسیه میگیره و برای ادامه تحصیل میره فرانسه.اونجا هم شروع میکنه به ادامه مبارزات سیاسی و میشه پای ثابت و سردسته یه گروه.اونجا پاش به خونه آیت ا...خمینی باز میشه و دیگه در قلب جریانات انقلاب قرار میگیره.روز دوازدهم بهمن با خمینی به تهران برمیگرده و تا بیست و دوم بهمن با کمک خواهر و برادرش به مبارزاتش ادامه میده.بعد از پیروزی انقلاب تا سال شصت و یک یا شصت و دو که اونها هم کم کم جزو مخالفان جمهوری اسلامی میشن و وقتی میبینن به آرمانهاشون خیانت شده دوباره شروع میکنن به مبارزه سیاسی .تا اینکه به همراه خواهر و برادرش دستگیر و زندانی میشن.ا
یکی از صحنه های خاطرات بچگی من مربوط میشه به اتفاقاتی که در جریان زندانی شدن این سه تا تو خونه مامان بزرگم اتفاق میافتاد که همه دنبال پیدا کردن یه راه حل برای آزادی اونها بودن.تا اینکه یه روز قبل از ظهر وقتی من و مامان بزرگم تنها بودیم و تلفن زنگ زد.از زندان اوین بود.و بعد صدای سیما که با مامان بزرگ حرف زد و پیغام داد که دیگه کاری برای اون و خواهرش نمیشه کرد و هر کاری میخوان بکنن برای برادرشون که پرونده سبکتری داره بکنن.خوب یادمه که مامان بزرگم همون جا از حال رفت .البته هیچ وقت این جریان رو به عمه نگفت یعنی دایی جان ازشون خواستن که چیزی نگن.مادرشون تا مدتها منتظر بود که اونها یه روزی برگردن.هیچ وقت قبرشون رو بهشون نشون ندادن . همه میدونن که چون هر دو ازدواج نکرده بودن احتمالن داستان صیغه کردن برای اینکه به بهشت نرن و...و بعد اعدام شدن براشون اتفاق افتاده...ا



فکرهای شبانه...ا
از وقتی که یادم میاد همیشه عادتم بوده که موقع خواب باید به یه چیزی فکر میکردم تا خوابم ببره.یا به اتفاقاتی که افتاده یا به ترسیم های آینده.دیشب فهمیدم مدتیه که دیگه وقتی سرم رو میذارم رو بالش خوابم میبره بدون اینکه احتیاجی به خیالبافی باشه.یادم اومد از وقتی زندگی با شوشو رو شروع کردم دیگه به چیزی قبل از خواب فکر نمیکنم مگه وقتایی که زندگیمون طوفانی میشه و همدیگرو از مصاحبت همدیگه محروم میکنیم.این یعنی من همه فکرام و نگرانیهامو با عزیزترین فرد زندگیم در میون میذارم و دیگه احتیاجی به فکرهای شبانه ندارم.خیلی از این کشفم حال کردم.ا



Can't Hold Us Down...
به همه خانومها(والبته آقایون باحال) اینو پیشنهاد میکنم گوش کنن .به شدت فمینیستیه...ا
(توضیح اضافه:این آهنگ رو اولین بار شوشو بهم معرفی کرد .هی نگید مرد باحال پیدا نمیشه شما آقایون هم یاد بگیرید)
این هم متنش :ا
So what am I not supposed to have an opinion
Should I be quiet just because I'm a woman
Call me a bitch cos I speak what's on my mind
Guess it's easier for you to swallow if I sat and smiled

When a female fires back
Suddenly the target don't know how to act
So he does what any little boy will do
Making up a few false rumors or two

That for sure is not a man to me
Slanderin' names for popularity
It's sad you only get your fame through controversy
But now it's time for me to come and give you more to say

This is for my girls all around the world
Who've come across a man who don't respect your worth
Thinking all women should be seen, not heard
So what do we do girls?
Shout louder!
Letting them know we're gonna stand our ground
Lift your hands high and wave them proud
Take a deep breath and say it loud
Never can, never will, can't hold us down

Nobody can hold us down
Nobody can hold us down
Nobody can hold us down
Never can, never will

So what am I not supposed to say what I'm saying
Are you offended by the message I'm bringing
Call me whatever cos your words don't mean a thing
Guess you ain't even a man enough to handle w



نشونه‌های زندگی در دنیای مدرن...ا
سعی ميکنی موقع تنظيم درجهء مکروويو کلمهء رمزت رو وارد کنی
سالهاست که با ورق راست‌راستکی
Solitaire
بازی نکرده‌ای
از همکارت که ميزتحريرش پنج قدم با مال تو فاصله داره با ايميل ميپرسی بريم نهار؟ و اون هم با ايميل جواب ميده باشه، پنج دقيقه ديگه
پونزده تا شماره تلفن مختلف برای دسترسی به خونوادهء سه نفريت داری
هفته‌ای چند بار با يه بابايی در آمريکای جنوبی ميچتی، اما امسال هنوز با همسايه‌ات دو کلمه حرف نزده‌ای
يه کامپيوتر جديد ميخری که مدلش چند هفته بعد دوباره کهنه شده
رابطه‌ات با چند تا از دوستانت قطع ميشه، چون آدرس ايميل ندارند
نميدونی الآن قيمت تمبر نامه چنده
بيشتر جوکهايی که بلدی رو در ايميلها خونده‌ای
تو خونه که گوشی تلفن رو برميداری، اشتباهی خودت رو با اسم شرکت محل کارت معرفی ميکنی
بدترين فاجعه‌ در صورت سوختن کامپيوترت از دست دادن ليست
favorites
خواهد بود
وقتی هوا تاريکه ميری سر کار و وقتی هوا تاريکه برميگردی، حتی در تابستون
چهار ساله که پشت همين ميز تحرير در همين دفتر نشسته‌ای و با اين حال برای سه شرکت مختلف کار کرده‌ای
صحبت تو که ميشه والدينت تعريف ميکنند: کارش با کامپيوتره...ا
زندگی رو بدون تلفن همراه نميتونی مجسم کنی
فقط به لطف عکسهای روی ميزتحريرت قيافهء بچه‌هات رو به خاطر مياری
اين ليست رو خونده‌ای و مرتب سر رو به نشونهء تأييد تکون داده‌ای
داری فکر ميکنی که اين ليست رو با ايميل برای کی بفرستی
از وبلاگ غربتستان*



بیعنوان...ا
اینا خودشون رو اساسی زدن به کوچه علی چپ.جدی فکر میکنن مردم حالیشون نیست؟ هر چی بدبختیه زیر سر همین دودوزه بازیهای ایناست.دست بردارین توروخدا ازاین اداها با اون دستورالعمل و بخشنامه و بیانیه صادر کردن هاتون .ا
********
چه بامزه !!!همین حالا قبل از نوشتن این متن داشتم قاصدک رو میخوندم و به آهنگاش گوش میکردم یه دفعه یه قاصدک از پنجره پشت سرم اومد نشست رو مانیتور.هنوز هم همون جاست.
خانوم از اون سر دنیا چه پیغامی برام دادی؟
********
هاله خانوم چرا کره کره رو کشیدی پایین؟نمیدونستی کسایی که وبلاگت رو فقط برای خودت دوست دارن خیلی بیشتر از اونایی که...؟
کوزه هم حرف دل منو زده
این وبلاگستان ایرانی هم یه نمونه از جامعه ایرانه.اینجا هم همون چیزی به من ثابت شد که تو همه نمونه های ایرانی دیده بودم. دست خوش اینجوری که ما خودمون رو هم نمیتونیم عوض کنیم چه طوری میخواهیم حکومت رو مجبور کنیم رفتارشو با ما عوض کنه؟اصلا مگه حکومتیها غیر از این رفتاری که ما تو همه گروهای ایرانی داریم از خودمون نشون میدیم دارن؟گیرم لباساشون و کلماتشون فرق بکنه.اما من که فرق دیگه ای نمیبینم.



Pay it Forward...
یه اخلاقی این شوشو خان ما داره که عین خودم بدجوری شب زنده داره.بعضی وقتا فکر میکنم اگه این همه اتفاق نظر نداشتیم ( در مورد خوردنی .شب زنده داری .راحت گرفتن زندگی و خیلی چیزهای دیگه) چطوری همدیگه رو تحمل میکردیم .احتمالا با این غد بازی که هر دومون درمیاریم تا حالا گیس هم دیگه رو از ته کنده بودیم.اما خب از شانس خوبه من و البته شوشو هر دو مون حسابی باحالیم.( محاله از این بیشتر بشه کسی از خودش تعریف کنه!!!)در هر حال غیر ازغر های حاج آقا موقع جارو زدن من ونق های من از به هم ریخته بودن لباسهای از تن دراومده، مورد دیگه ای پیش نمیاد که با هم کلکل کنیم.حالا همه اینا رو گفتم که بگم پنجشنبه با وجود اینکه باید جمعه زود از خواب بیدار میشدیم باز هم نشستیم دوتایی فیلم

با بازی کوین اسپیسی که هر دومون از بازیهاش حال میکنیم رو دیدیم.داستان فیلم خیلی دلنشین بود و فضاسازیهاش با موزیک متن خوبش خیلی به دلم نشست.فیلم در مورد خوبی کردن و تسلسل اونه که هر کسی باید به عوض خوبی که در حقش شده به سه نفر خوبی کنه .این ایده به ذهن یه پسر بچه (بازیگر فیلم حس ششم )میرسه وقتی معلم اجتماعیش (کوین اسپیسی)ازاون و بقیه شاگردها میخواد فکر کنن ببینن چطور میتونن دنیا رو تغییر بدن. فیلم خیلی خوب شروع میشه اما پایان فیلم خیلی قوی نیست هر چند روند فیلم خوب پیش میره.یعنی راستش من که سر هر فیلمی که پایان با احساس داره حسابی آبقوره میگیرم سر این هیچ واکنشی نشون ندادم.خلاصه که فیلم خیلی خوبیه و به من هم کلی چسبید. توصیه میکنم هر کسی گیرش اومد از دستش نده.میگم بد پروژه ای هم نیست ها این خوبی کردن و بعدشم به سه نفر
Pay it forwardesh
کنیم و الی آخر



جنگ.ایران.جامعه...ا
تیلا تو این مطلبش در مورد انتخابات و جنگ نوشته که من هم نظرم رو براش نوشتم.چون دلم میخواد بیشتراز این موضوع بنویسم فکر کردم بد نیست کامنتی که برای تیلا گذاشتم اینجا هم بذارم
تیلا جان به هیچ عنوان با جنگ موافق نیستم .شاید تو چون در دوران جنگ ایران نبودی تصویر واضحی از جنگ نداری اما به نه نظر من هیچ کس حتی برای آوردن بهشت موعود حق جنگ با کشور دیگری رو نداره.حتی اگه یک نفر بیگناه کشته بشه این جنگ ارزشش رو نداره برای من تک تک انسانها مهمند .مطمین باش که مردم عراق اگر خودشون استبدادگرا نبودند صدامی بوجود نمیومد.درمورد ایران هم من به عنوان یک ایرانی دوست دارم مردمم روزی با دست خوشون ایران آباد و آزادی رو بسازن.برای ایران روی کارآمدن یه حکومت دینی لازم بود والا ما باید همچنان اسیر مذهب گرایی مردم میموندیم
....
من نمیدونستم که این اتفاقات تلخ در جریان جنگ برات افتاده اگر هم گفتم که تو زمان جنگ ایران نبودی منظورم این بود که شاید از لحظه های وحشت تصویر عینی نداری که از جنگ حرف میزنی عزیزم فکر میکنی باعث لطمه ای که در جنگ به تو رسیده مسببش کی بوده ؟صدام؟خمینی؟یا مردمی که از فرهنگشون صدام و خمینی ظهور کردن؟ .تیلا جون من هم نمیخوام تا ابد به خاطر اشتباهی که مردم ایران کردن اونها رو سرزنش کنم .و بگم که حقشونه .من هم از همین مردم هستم ولی باید قبول کنیم که فرهنگی که انقلاب رو از مسیرش به اسلامی و مذهبی شدن ختم کرد فرهنگی هست که خمینی و امثالش رو تربیت میکنه.این تقصیر مردم نیست این یه واقعیت از جامعه ایرانه که باید تغییر کنه و من مطمینم راه تغییرش با آمدن آمریکا نیست. من هم مثل تو اول از هر چیز خودم رو انسان میدونم و بعد ایرانی و برام مردم هیچ جای دنیا فرقی ندارن و حقشون هست که با دموکراسی زندگی بکنند اما باید آمادگی پذیرش زندگی دموکرات رو داشته باشند.جنگ آمریکا فقط باعث بیزاری از آمریکا مثل بیزاری تاریخی مردم از انگلیس میشه و مطمین باش با شناختی که من در حد خودم از جامعه ایران دارم باز مردم از شر آمریکا به مذهب و همین ملا ها برمیگردن.
نمیدونم چند درصد مردم ایران مثل من فکر میکنن .شاید نظرم تو این مورد خیلی هم کامل نباشه یا با تغییر زمان نظرم عوض بشه اما تا جایی که من سرم میشه دلیل شرایط فعلی ایران چیزی جز فرهنگ غلطی که اصرار به تکرارش هم داریم نیست.اگه دایره دیدمون رو از آدمهای دور و برمون بزرگتر کنیم میبینیم هنوز بیشتر مردم ایران با همه بلاهایی که سرشون اومده تحت تاثیر تفکر استبدادگرا هستن .درسته که به شاه و آخوند بد و بیراه میگن اما هر کدوم اگه دستشون برسه تو رابطه با هر کسی که به شکلی زیر دستشون به حساب میاد زور میگن میخواد زن یا بچه یا کارمند یا هر کس دیگه ای باشه.به مردم ایران اگه رو بدی میشن همون کسایی که چون میتونن سر رییس جهورشون دادمیزنن و از توهین دریغ نمیکنن اما اگه یه نفر با قدرتتر باشه سرهم جلوش خم میکنن.ااینا واقعیت جامعه ماست که باید عوض بشه و باید بفهمیم نه حق داریم به کسی زور بگیم نه کسی حق داره به هیچ دلیلی بهمون زور بگه و هر کس مالک زندگیه خودشه.



وحشت از واقعیت...ا
این قوانین ترمودینامیکی منو بدجوری میترسونه:ا
طبیعت تمایل دارد به سمت حالتهای با بی نظمی بیشتر برود.ا
انتروپی یک سیستم یا یک منبع معیاری برای سنجش بی نظمی مولکولی موجود در آن سیستم یا منبع است
فرایند ها همیشه در جهتی صورت میگیرند که باعث افزایش انتروپی جهان میشوند.ا
یعنی ما آدمها هم داریم جهان رو به سمت بی نظمی میبریم تا یه روزی همه چیز از هم بپاشه؟
**********
الان این نوشته بهنودرو خوندم و دلم هزار تا گرفت .یاد تهران و نمایشگاه کتابش افتادم و روزهایی که با دوستام میرفتیم نمایشگاه تاجایی که جون داشتیم راه میرفتیم و بعد با یه بغل کتاب برمیگشتم خونه .کلی ذوق داشتم که حالا تا چند وقت کتاب برای خوندن دارم.بادش بخیر هوای اردیبهشت تهران که من الان سه ساله از لذتش محرومم.ا
اینجا خیلی قشنگه .همه چیز مرتب با برنامه و درست پیش میره.هیچ موردی اعصابت خورد نمیکنه و هزار تا مورد دیگه که میتونه باعث بشه احساس آرامش و خوشبختی بکنی اما دلم برای تهران یه ذره شده برای کوههاش برای ترافیکش برای آدمهای رنگ وارنگش برای بازارش و شلوغیش با اون کبابهای خوشمزه برای هوای کثیفش که وقتی بارون میاد تمیز میشه و بوی خاک همه جا میپیچه برای همه تهران و تمام چیزهایی که اونجا دارم دلم تنگ شده.ا



چند مطلب بی ربط...ا
یکی از فرقهای اساسی خانومها و شوهر های محترمشون اینه که خانومها تو خونه همه جوره به خودشون میرسن که توجه همسر رو داشته باشن در حالی که اگه از شوهر خان ها در خواست هم بشه به ظاهر خودشون تو خونه بیشتر توجه کنن راحتی رو ترجیح میدن به دلبری از خانومشون!!!!!ا
**********
این جریان کتاب نوشی منو کلی ذوق زده کرده.خیلی خیلی تبریک خانوم و امیدوارم که تمام مشکلاتت یه روزی با دیدن موفقیت جوجه ها از یادت بره و اون وقت فقط شادی تو خونتون باشه.ا
**********
امروز قراره یه گروه از دانشجوهای سال اول بیان گروه ما که براشون یه سری ازپروژه ها رو معرفی کنیم .من باید در مورد پروژه ها به انگلیسی توضیح بدم و یکی از دانشجوها هم براشون ترجمه کنه این استاد من هم دیگه داره خودشو میکشه که بگه اگه بایید تو گروه ما زبان انگلیسیتون خوب میشه چون ما دانشجوی خارجی هم داریم حالا این دانشجوها شامل من و یه چینی و یه ویتنامیه که خدارو شکر اون دوتا انگلیسیشون خرابه. من هم که چون دخترم همه از دستم در میرن و اگه بخوان یه کلمه حرف بزنن کلی سرخ و سفید میشن.اما من کلی قند تو دلم آب شد که منو انتخاب کردن برای حرف زدن.این هم از امتیازات دانشجوی دکترا شدن که انگار عنوانش از خود درس خوندنش با حالتره.ا



اکبر گنجی ...ا


اکبر گنجی رو از کتابهاش میشناسم.اون موقع که کتابهاش تازه منتشر شده بود وقتی برای اولین بار نوشته هایی رو خوندم که توش اونجور افشاگری کرده بود فکر کردم حتما همین روزهاست که سر نویسنده اش روزیر آب کنن.حالا بعد از این همه سال اون نویسنده داره روز و شبهاشو با بیماریهای جورواجور تو زندان سر میکنه ولی همه کسایی که تونستن با کمک نوری که اون به تاریک خانه اشباح تابید ببینن پشت پرده چه خبرهایی هست دارن به زندگیشون ادامه میدن. با گذاشتن عکس گنجی و نوشتن ازش یاد آوری از یک انسان شجاعه و برای اینه که به خودم بگم هنوز نسل این آدما تو کشورم منقرض نشده. ا

این هم لیست کسانی که از این مرد بزرگ حمایت کردند