<$BlogRSDUrl$>



online-->

درهم و برهم 


همین جوری دلم خواست خودم رو یکم تحویل بگیرم...
*ممنون از کامران خان از اونطرف دیوار برای لینک موزیک
**********
یکی به من بگه چرا اینجا هوا گرم نمیشه. اردیبهشت هم شد و هنوز ما مجبوریم این باد مزخرف و سرد رو تحمل کنیم.
اگه از یه چیز تو طبیعت بدم بیاد همین باده.
**********
میگم من مثل اون حیوان نجیب که تو گل گیر کرده بود؛یادتون که هست؛ شدم. نمیتونم یه مسیله ای رو حل کنم. نیست خیلی کوچولو و جمع و جور شدم! و درجات آزادیم زیاده؛ در حال حاضر هم هیچ کاری جز الگوریتم درآووردن و برنامه نویسی که میشه نشستنی انجام داد ازم بر نمیاد. تازه میخوام از اول جولای یعنی سه هفته قبل از زایمان، دانشگاه هم نیام.
یه چیز بامزه و البته نگران گننده هم اینکه عالم و آدم تو دانشگاه یه حرفی از حاملگی من زدند الا این پروفسور محترم.
میدونید چرا؟ چون نمیخواد یه وقت مجبور شه قبول کنه من یه روزایی نیام یا بهم مرخصی زودتر از موعد بده.
هی به بهانه های مختلف میرم سراغش بلکه یه چیزی بگه و به روم بیاره اما اصلن به روی خودش نمیاره. این در حالیه که اگه من موهام رو رنگ کنم هم یه چیزی در موردش میگه. حالا چه جوری این شکم قلنبه رو میبینه و هیچی نمیگه من موندم.
فکر کنم آخرش نی‌نی همین وسط لب به دنیا بیاد.
**********
حداقل وقتی ما اینجا درس میخوندیم تابلوش درست بود!