$BlogRSDUrl$>
روزهای دیوانگیدیروز دیوونه شده بودم. هیچ ناراحتی یا مشکلی نداشتم. آخر هفته خوبی داشتم و حسابی هم خوابیده بودم. اما نمیدونم چه مشکلی داشتم که حتی نمیتونستم برای یه کار عادی مثل اینکه آیا الان وقتشه غذا بخورم یا نه تصمیم بگیرم. نمیدونم چه جوری این شرایط رو بگم. برای همین مشکل دانشگاه هم نیومدم. حوصله تو خونه موندن هم نداشتم. حوصله خرید کردن هم نداشتم. هر چی هم فکر کردم چه کاری میتونه یکم اوضاعم رو بهتر کنه به هیچ نتیجه ای نرسیدم. از تنبلی هم بدم میاد. یعنی متنفرم که حس کنم از روی تنبلی اینجوری شدم که نمیتونم هیچ کاری بکنم. خوبه این روزها از زندگی آدم یه سری کار از پیش تعیین شده داره که به مرتب شدن فکر آدم کمک میکنه والا که تمام روزش به فنا رفته. داشتن یه دوست خوب هم به شدت لازمه. حالا اگه این دوست شوشوی آدم هم باشه که دیگه عالیه. هر وقت من از این حسهای مزخرف میگیرم شوشو هست که بهم با یه حرفش آرامش بده. دیروز بعد از اینکه بهش گفتم چه حس مسخره ای همه روز داشتم بهم خیلی جدی میگه: " ناراحت نباش داووینچی هم سه روز سه روز از خونه بیرون نمیومده چون فکرش به هم ریخته بوده.تازه خود من هم خیلی وقتها اینجوری میشم." خیالم راحت شد که تنها نیستم. شماها هم یه وقتایی اینجوری میشید یا اینکه فقط تعداد کمی از آدمها این مشکل رو دارند؟ *********** شما ها چقدر با این نوشته موافقید؟ *********** هنوز درگیری های ذهنی من که دو بار ازش نوشتم تموم نشده. اما به این نتیجه رسیدم اینجا نمیتونم جواب سوالهام رو پیدا کنم. پس فعلن ادامه اش رو نمی نویسم. ********** امروز تو بی بی سی فارسی این مطلب رو در مورد کتاب تازه اولین زنان خوندم. چند روز پیش هم تو وبلاگ صورتک این نوشته رو خوندم. معلوم میشه فعالیت زنان ایرانی هر روز داره بیشتر خودش رو نشون میده و زنان ایرانی برای رسیدن به حق و حقوقشون فعالتر میشند. فمینیستها و غیر فمینیست ها، شماهایی که برای بهتر شدن وضعیت زنان ایرانی تلاش میکنه، یه خسته نباشید از طرف یه زن ایرانی. ********** آخ که چقدر این حال و هوای جشنواره فیلم فجر حس نوستالژی آدم رو فعال میکنه. این مامان خانوم من هم که بدتر از خودم به شدت اهل فیلم و سینماست در بیدار شدن این حس کم نقش نداشته.
|