<$BlogRSDUrl$>



online-->

کرسی زمستانی... 


دیروز اولین برف زمستونی اومد. و خانواده دو نفری ما هم بساط کرسی رو راه انداخت.
هر چند جای انار و گلپر به شدت خالی بود، اما گوش دادن به روخونی شوشو از کتاب " پله پله تا ملاقات خدا" انقدر چسبید که حد نداره.
جای همه عزیزان کنارمون خالی بود.
ای کاش تو ایران رسم کرسی گذاشتن باز مد میشد. شاید هم خودم اومدم ایران و باز مدش کردم.

در حاشیه:
مدام فکر میکنم وقتی من از گرمای دلچسب کرسی لذت میبرم چند نفر از خیابان خوابها از سرما میلرزند و در آرزوی یه پوشش گرمتر هستند.

انگار هیچ وقت دنیا عادل نبوده.