<$BlogRSDUrl$>



online-->

کابوس های من...

احتیاج شدید دارم با یه مشاور یا روانشناس در مورد خوابهام حرف بزنم.
چند وقتی هست، شاید بیشتر از شش ماه،که خیلی شبها خواب میبینم دارم با مامانم دعوا میکنم .
انقدر تو خواب داد و بی داد میکنم و عصبی میشم که از خواب میپرم.
هر دفعه هم سر یه موضوع متفاوت با هم دعوا میکنیم.همیشه تو خواب مامانم حرفهای غیر منطقی میزنه ومن انقدر سعی میکنم با دلایل منطقی که فکر میکنم درسته جوابشو بدم که به مرز جنون میرسم .هر وقت هم که مامانم تو منطق کم میاره سعی میکنه یه حرف حرص درآر بزنه و آخر سر با گریه و جیغ و داد که چرا مامانم حرفهای منو درک نمیکنه یا وقتی هم مجاب میشه با زدن حرفهایی که میدونه از من دوره سعی میکنه حرف رو عوض کنه، از خواب میپرم .
این هم بگم که من با مامانم هیچ اختلاف یا مشکل اساسی ندارم غیر از یه مورد.همیشه مامانم درگیر دلسوزی های بی مورده و من باهاش سر اینکه لزومی به فداکاری و دلسوزی برای دیگران نیست کل کل میکنم.
اما غیر از این و دعواهای الکی که برای همه پیش میاد من مشکلی با مامانم نداشتم و ندارم. و اصولن هر دومون همدیگرو درک میکنیم و اون هم همیشه تو همه تصمیم ها و شرایط زندگیم پشت من بوده و منو قبول داشته.
برای همین سر در نمیارم برای چی این خوابها رو میبینم.
هر شب هم از این خوابها میبینم تا چند روزخلقم تنگه.مثل امروز
بیشتر احساس میکنم مامانم در خواب وجه احساس منه و خودم تو خوابهام وجه منطقیم (عقل و دل). و این دعوا ها درگیریهای احساسی و منطقیی هست که همیشه سر موضوعات مختلف داشتم.
کسی راهنمایی میتونه بکنه من چه مرگم شده؟
یه چیزی هم بگم که من ید طولایی در دیدن خوابهای عجیب و پیشگویانه دارم. دوست ندارم خیلی راجع بهش حرف بزنم چون خیلی ها فکر میکنند که دارم دورغ میگم یا بازار گرمی میکنم اما من خیلی از اتفاقاتی که میفته رو قبلن تو خواب دیدم.
نمونه اش هم جریان کوی دانشگاه!!!یا فرماندار شدن آرنولد!!!...
برای همین خوابهام خیلی برام معنی داره.
*********
برای کسایی که خیلی کنجکاو شدند بدونند من چی داشتم میخوردم.
این هم عکس آلوچه های (اومه بوشی)خوشمزه ژاپنی .البته کباب(یاکی) نشده اش.

**********

بلاگرولینگ چرا باز رفته تو کما؟

**********

تعجب نکنید لطفن. من یه عمر خانواده و دوستهام رو بیچاره میکردم برای انتخاب یه چیز.حالا هم تا تصمیم بگیرم اینجا چه شکلی بهتره همه رو دیوونه میکنم.