<$BlogRSDUrl$>



online-->

باز هم روزمرگی...

داشتم یه تغییراتی تو قالب میدادم که پینگ شد.دیدم بد نیست از حال و احوال این چند روزه بنویسم.

موهام همونجور که حدس میزدم سیخ سیخی شد اما من هم برای اینکه تو بارون و زمستون اینجا عزا نگیرم به پیشنهاد آرایشگر صافشون کردم که فعلن مدلش بدک نشده.

مهمونیمون خیلی خوب بود و روابط آدمیزادی هم هنوز یادمون نرفته.شوهر این دوست جدیدم خونگرم تر از بقیه مردهای ژاپنی بود که دیده بودم ، برای همین بهمون خوش گذشت.
یه خورش کرفس هم از روی دستور غذاهای خسن آقا که تو وبلاگ چنچنه مینویسه، درست کردم که معرکه شد.چون دو بار قبلی که درست کرده بودم گند زدم فکر نمیکردم این کاره باشم اما این دفعه خیلی خوب از کار در اومد.

چند تا فیلم ایرانی مامان برام فرستاده بود که دیدم.
سربازان جمعه رو نیم ساعت اولش رو دیدم که اصلن خوشم نیومد. اون مسعود کیمیایی که قیصر و گوزنها رو میساخت انگار دوره اش خیل وقته که تموم شده.
از جایی برای زندگی خیلی خوشم اومد.هم بازیهاوهم داستان خیلی خوب بود. موسیقیش هم خیلی قشنگ بود.کلی هم حرص خوردم از یادآوری بدبختی هایی که صدام لعنتی سر مردممون آورد.
راستی چقدر کردستان قشنگه.
قدمگاه رو هم با وجود اینکه با یه جاهای داستانش مشکل داشتم اما به نظرم فیلم خوبی بود.
این وسط یه فیلم کمدی هم دیدم .شارلاتان .به نظرم از فیلمهای کمدی قبلی بهتر بود و انگار یکم فلیمساز ها دارند تو ساختن کمدی پیشرفت میکنند.اما هنوز خیلی جای کار هست برای این تیپ فیلم ها.البته شوشو و من رو کم نخندوند.

دو روز آخر هفته رو هم تو دانشگاه کنفرانس بود که من هم باید میومدم کمک و نشد خیلی استراحت کنم.اما این خوبی رو داشت که شوشو از صدای جارو برقی !!!!راحت بود.

یه سراینجا بزنید یه موضوع مطرح شده که اگه دوست داشتید تو بحث شرکت کنید

همین دیگه این هم از احوال این چند روزه ما.