<$BlogRSDUrl$>



online-->

شوهر زبان دان...

ظهر یه دوساعتی وقت داشتیم برای انجام یه کاری تو شهرداری.شوشو اومد دانشگاه دنبال من و با هم رفتیم شهرداری .چون اونجا کارمون زود تموم شد گفتیم بریم ناهارهم با هم بخوریم و بعد شوشو بره به کلاسش برسه و من هم برگردم دانشگاه. برای اینکه سریعتر غذا خورده باشیم رفتیم کنتاکی دو تا توییستر گرفتیم .
من که سه چهار روزی بود ویار سیب زمینی سرخ کرده کرده بودم همینجور که شوشو داشت با عجله سفارش میداد بهش گفتم سیبزمینی هم بگیریم؟
اون هم رو کرد به خانومه گفت
SIBZAMINI O HITOTSU!!!
"یعنی" یه سیب زمینی
بعد از نزدیک شش ماه به صورت فشرده زبان ژاپنی خوندن برای امتحان پروفشنسی، شوهرم چنان پیشرفتی کرده که ژاپنی ها هم حرفاشو نمیفهمند!!!