<$BlogRSDUrl$>



online-->

نوستالژی تو یه روز خوب...

حالا هی از مراسم بزرگداشت نادر ابراهیمی بنویسید. از فیلم گیلانه یا خیلی دور خیلی نزدیک یا بید مجنون بنویسید. از تابستونی که حاضر نیست جاشو به پاییز بده بنویسید .از اینکه مدرسه ها باز شدند و کم کم میشه صدای خش خش برگها رو شنید.
از تهران بنویسید .از تاترها از سینماها از رستورانها یا موزه ها و برنامه هاشون. از دخترو پسرهای تهران از بچه هایی که از مدرسه برمیگردند.از حال و هوای شهر که احتمالا داره برای ماه رمضون آماده میشه.از بوی آش رشته و حلیم که دم افطار از هر رستورانی رد بشی احساس میشه یا از زولبیا بامیه های شیرینی فروش ها.از صدای اذان افطار. از شلوغی و ترافیک وحشتناک دم مغرب تهران.از هزار صحنه که بیست و هفت سال با من بوده تا این طرف دنیا حس نوستالژی رو زنده نگه داره.
عوضش امروز اینجا بهشتی شده که با همه دلتنگیم برای ایران حاضر نیستم جایی غیر از اینجا بودم.
اینجا مینویسم که یادم بمونه که امروز روز خوبیه.همه جا رو یه مه کم گرفته که از لابه لاش میشه کوههای هنوز سبز دور تا دور دانشگاه رو دید.بوی برنج زمینهای اطراف دانشگاه تا اینجا توی لب میاد که یه بوی سوختگی چوب هم قاطیش شده.از پنجره پشت سرم هنوز صدای جیرجیرکهایی که تا حالا زنده موندند میاد.با وجود ابرسنگین اما بارون نم نم داره میاد.
کلاسهای دانشگاه از دیروز شروع شده و باز اینجا سرزنده شده.
از همه بهتر دیروز بهترین دیتا های کارهای این شش ماه ام رو گرفتم .همه چیز خوب پیش رفته و من خیلی خیلی خوشحالم از اینکه بلاخره راه درست تحقیق کردن رو یاد گرفتم .یاد گرفتم چه جوری مسیر رو پیدا کنم حتی اگه جواب ایده هام منفی بشه.
قد یه دنیا دلم برای تهران تنگ شده اما امروز روز خوبیه که بشه دلتنگی رو فراموش کرد.