$BlogRSDUrl$>
کافی شاپ...ا یکی از بهترین کارهای روزگاربرای من کافی شاپ رفتنه.من تقریبن از پونزده سال پیش کافی شاپ رفتن رو شروع کردم(از دوم دبیرستان).دوران دبیرستان بعد دانشگاه وبعد از اون دوران کار و البته از همه مهمتر دوران دوستی با شوشو خان بیشتر اوقات زنگ تفریحمون تو کافی شاپ ها میگذشت.یادمه اولین باریکه کافی شاپ مستقل یعنی بدون والدین و به صورت چریکی با دوستام رفتم شیث بود تو میدون شیراز که اون موقع سان شاین هاش برای من حکم بهشتی داشت(از همون موقع بنده عاشق سینه چاک خوراکیهای خوشمزه بودم).خدا میدونه که چقدر تو این کافه رفتن ها با دوستام مسایل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی رو بررسی و حل کردیم،چقدر غیبت کردیم،چقدر دردل کردیم و غم و غصه هامون رو با هم شریک شدیم،تولد گرفتیم و خلاصه جوونی کردیم کاری که انقدر ها هم تو ایران راحت نیست و برای بیشتر جوونهای ایرانی اصلن میسر نیست.ا قبل از اومدن به ژاپن واواخر دوران دوستی من و شوشودیگه هر روز عصر با هم میرفتیم یه کافی شاپ که زیر برج سایه بود(نمیدونم الان هم هست یا نه) که چایی سیبش محشر بود.چون محل کار من تو میرداماد بود و شوشو هم از ایران خودرو (محل کارش)میومد سر میرداماد و با هم میرفتیم همون کافی شاپ سایه(اسمش نیست) که نزدیک بود.ا زمان دانشگاه هم چون ما ساختمون حافظ بودیم در هر فرصتی که دست میداد کافه نادری بودیم.کافه نادری برای یه سری محل مخ زدن و دوست پیدا کردن بود (به خصوص دانشجوها)برای یه عده هم جای باز آفرینین خاطرات قدیمی ،برای ما هم محل زاغ سیاه چوب زدن بچه های دانشگاه .ا حالا از وقتی اومدم ژاپن به اندازه انگشتهای دستم هم کافی شاپ نرفتم .چون هر وقت با ژاپنیها برنامه داشتیم مختص این بوده که بریم و یه جایی روببنیم.باشوشو هم هر وقت هوس میکنیم آخرش به این نتیجه میرسیم که چه کاریه بریم کلی پول بدیم(ازمختصات اصفهانی بودن!!!) یه قهوه یا یه چیزی بخوریم که تو خونه با نصف قیمت هم میشه خورد وشوشو هم میگه اصلن کافی شاپ رفتن مال دوران مخ زدنه!!! ما که مخ همو زدیم دیگه.خلاصه که آخرش با این خسیس بازی یا میریم رستوران که یه چیز گرسنگی رفع کن بخوریم یا میریم خونه و قهوه و کیک رو تو همون خونه میخوریم .ا این جور مواقعه که جای خالی یه دوست که مثل من باشه و حال و هوای مثل من باشه به شدت خالیه.ا
|