<$BlogRSDUrl$>



online-->

تجربه کار تیمی
اصلا دلم نمیخواست برای مدت طولانی اینجا رو یه متن ناراحت کننده باقی بمونه ولی امروز بعد از یه هفته تونستم اینجا رو آپدیت کنم...هفته پیش اولین تجربه کار گروهی من در ژاپن بود که یکی از بهترین تجربیات تو محیط کاری برام بود داستان از این قرار بود که چهل و دومین سمپوزیوم احتراق تو شهر ما برگزار شد ودپارتمان ماو استاد من هم مسیول برگزاری اون بودند.احتراق یکی از شاخه های مکانیک توی ژاپنه و گرایش نسبتا مهمی برای اینجاست چون تمام کارهایی که تو زمینه موتور ماشین یا هر مطالعه ای در مورد پدیدههایی که تو دماهای خیلی بالا اتفاق میفته(از اندازه گیری یا مطالعات شیمی و....) تو این زیر مجموعه قرار میگیره .من وقتی میخواستم اینجا شاخه مورد نظرمو انتخاب کنم چون این بخش با نام انرژی تو کتاب راهنما مشخص شده بود تصمیم گرفتم تو این مجموعه درس بخونم اما بعد که واردش شدم تازه فهمیدم چه دنیایی برا خودش داره .درست نمیدونم که تو ایران هم به همین اندازه گسترده هست یا نه اما فکر نمیکنم اینطور باشه یا حداقل تو پایه لیسانس که نیست.ا
در جریان برگزاری بچه های گروه ما و چند تا گروه دیگه هم برای کمک رفتیم که باید کارهای اجرایی رو انجام میدادیم...حدودا پونصد تا مقاله و صد و بیست تا پستر و یه سری سخنرانی در عرض سه روز باید انجام میشد که اگه مدیریت و روحیه ای مثل کارهای گروهی تو ایران میخواست این کارو انجام بده عمرا اگه همه چیز بی هیچ اشکالی انجام میشد.البته هتلی هم که توش برنامه برگزار شد همه چیزش سر وقت و درست و مرتب بود ولی اولا تمام منابع لازم از قبل آماده بود وهیچ چیزی کم و کسر نبود و دوم اینکه همه افراد کارهاشون رو میدونستن و کارها هم طوری تقسیم شده بود که به هیچ کس فشار نیاد البته به اندازه کافی خسته کننده بود چون باید از هفت صبح تا شش بعد از ظهر با لباس رسمی و بیشتر هم رو پا(برای من و بقیه خانومها کفش پاشنه بلند و آرایش هم اضافه میشه )کارهامون رو انجام میدادیم .من تو چند قسمت منشی جلسات بودم و یه چیز بامزه اینکه تمام مسیولهای جلسات که پروفسورهای مختلف از دانشگاه ها ی ژاپن بودند همشون به یه بهونه ای میومدن باهام انگلیسی حرف میزدن یعنی اینکه ما کارمون درسته .دوستان ژاپنی میدونن غیر از ژاپنیهایی که خیلی پروباشند یا خیلی اعتماد به نفس داشته باشن هیچ کس اینجا روش نمیشه انگلیسی حرف بزنه و اینا هم برای اینکه خودی نشون بدن این کارو میکردن...از چیزهای جالب دیگه اینکه اینجا هیچ کاری بر کار دیگه برتری نداره مثلا چند تا از بچه های گروه ما مسیول قهوه دادن بودن که اصلا ناراحت نبودن که کارشون این شده حالا اگه تو ایران به یه دانشجوی فوق مکانیک بگید تو باید به مهمونا قهوه بدی بهش برمیخوره...اما تو طرز تفکر اینا فقط انجام درست یه کار تیمیه که مهمه...آخر سر هم به فاصله نیم ساعت از تموم شدن برنامه همه وسایل جمع شد و استاد اومد به همه تعظیم کرد و تشکر که تونستیم همه چیز رو خوب انجام بدیم ...حالا کدوم رییس یا مسیولی تو ایران همچین برخوردی میکنه؟میخوام بگم درسته که حکومت ما خیلی اشکال داره و ما از خیلی چیزها راضی نیستیم اما خودمون و طرز فکرمون هم اشکال داره و باید یه تغییر اساسی بهش بدیم من تصمیم گرفتم دیگه شعار ندم اما بعضی وقتا جو زده میشم
*******
این روزها کتاب قبلی خانوم پیرزاد چراغها را من خاموش میکنم رو هم خوندم و به همون اندازه کتاب عادت میکنیم ازش خوشم اومد البته داستان در زمان حال نبود و مال فکر کنم مثلا سی سال پیش بود برا همین شاید خیلی با فضا احساس نزدیکی نمیشد کرد البته فکر کنم همه راجع به زندگی کارمندان شرکت نفت آبادان و اون روزهای این شهر میدونن بنابراین بودن تو فضای داستان خیلی هم سخت نیست..این کتاب هم خیلی زیبا نوشته شده و من یکی که از خوندنش خیلی لذت بردم..داستان از زبون یه زن خونه دار ارمنی که با خانوادش تو آبادان زندگی میکنه گفته میشه و راجع به یه سری از آدهای اطرافشه...فقط یه چیزی که تو هر دوتا کتاب هست اینه که معلوم نیست نویسنده چه پیام یا موضوعی رو میخواد برسونه که شاید هم اصلا فقط قصد قصه گویی داره...مردیم از بس که تو همه نوشته ها و کارهامون یه پیامی بود حالا همین که میشه قصه آدمهای دور و برمون رو بخونیم خودش یه دنیا می ارزه
*******
کلی هم قیلمهای جدید ایرانی به دستم رسید و همشو دیدم که حالا بعدا در موردش مینویسم به خصوص در مورد فقر و فحشا و نفس عمیق

موتورهای نمایشی شرکت هوندا